پيش از اينها فکر مي کردم خدا

در ميان راه ، در يک روستا

خانه اي ديدم  ، خوب و آشنا

زود پرسيدم : پدر ، اينجا کجاست ؟

گفت اينجا خانه ي خوب خداست

گفت : اينجا مي شود يک لحظه ماند

 گوشه اي خلوت ، نمازی ساده خواند

 با وضويي ، دست و رويي تازه کرد

با دل خود ، گفتگويي تازه کرد 

 گفتمش ، پس آن خداي خشمگين

خانه اش اينجاست ؟ اينجا ، در زمين ؟

گفت : آري ، خانه اي او بي رياست

فرش هايش از گليم و بورياست

مهربان و ساده و بي کينه است

مثل نوري در دل آيينه است

عادت او نيست خشم و دشمني

نام او نور و نشانش روشني

خشم نامي از نشاني هاي اوست

حالتي از مهرباني هاي اوست

قهر او از آشتي ، شيرين تر است

مثل قهر مهربان مادر است

دوستي را دوست ، معني مي دهد

قهر هم با دوست معني مي دهد

هيچکس با دشمن خود ، قهر نيست

قهری او هم نشان دوستي ست

تازه فهميدم خدايم ، اين خداست 

 اين خداي مهربان و آشناست

دوستي ، از من به من نزديکتر

از رگ گردن به من نزدیکتر 

آن خداي پيش از اين را باد برد

نام او را هم دلم از ياد برد

 آن خدا مثل خيال و خواب بود

چون حبابي ، نقش روي آب بود

مي توانم بعد از اين ، با اين خدا

دوست باشم ، دوست ، پاک و بي ريا

می توان با این خدا پرواز کرد

سفره ي دل را برايش باز کرد

مي توان درباره ي گل حرف زد

صاف و ساده ، مثل بلبل حرف زد

چکه چکه مثل باران راز گفت

 با دو قطره ، صد هزاران راز گفت

مي توان با او صميمي حرف زد

مثل یاران قديمي حرف زد

مي توان تصنيفي از پرواز خواند

با الفباي سکوت آواز خواند

مي توان مثل علف ها حرف زد

با زباني بي الفبا حرف زد

مي توان درباره ي هر چيز گفت

مي توان شعري خيال انگيز گفت

مثل اين شعر روان و آشنا :

پيش از اينها فکر مي کردم خدا …


نظرات شما عزیزان:

ترلان
ساعت22:25---14 مرداد 1393
آهای کافه چی ! از ما که گذشت ... .

اما اگر بازهم کسی تنها به اینجا آمد از او نپرس : چه میل داری؟

تلخ ترین قهوه دنیا را برایش بریز !

آدم های تنها ؛ مزاجشان به تلخی عادت دارد ...

پاسخ:جلد گرفته ام عشقم را با خیال و خاطره ، مبادا که تا بخورد حتی گوشه ی احساسم زیر دست این همه تنهایی


محمد و مونا
ساعت11:36---6 مرداد 1393

فریاد ها مرده اند

سکوت جاریست...

تنهایی حاکم سرزمین بی کسیست

میگویند خدا تنهاست

من که خدا نیستم

چرا تنهایم ...
*آپم عکس محمدو گذاشتم اگر دوس داشتی بیا ببین*
پاسخ:ممنونم ...چشم حتما ميام


MAHTAB
ساعت11:32---6 مرداد 1393

زندگی تنها یک فرصت برای بالیدن است، برای شدن، برای شکفتن، زندگی در ذات خود تهی است. تا خلاق نباشی نمی‌توانی زندگی را سرشار از خرسندی کنی. تو ترانه ایی در دل داری که باید خوانده شود و رقصی در وجود داری که باید به حرکت در آید.
پاسخ:
زندگی يعني عشق ...زندگی يعني همين كه هستي...


MAHTAB
ساعت11:30---6 مرداد 1393
به به باز من نبودم و داداش گلم گل کاشته
بیستییییییی
پاسخ:ممنونم اجي مهتاب گلي ...تو بيست تري


زهرا
ساعت10:33---5 مرداد 1393
سلام داداشی ممنون ازلطفت خیلی اقایی داداش
پاسخ:سلام اجي گلم ...فدات ايشالا سلامت و موفق باشي


محمد و مونا
ساعت5:55---4 مرداد 1393
مــــــامــــــان!!!

لحافه من آبی بود چرا رنگش سفـــید شده؟؟؟

بالشتم از پنبــــه بود چرا مثل سنگ شده!!!

بابایی تو که میدونستی از تاریکی میترســم, چرا لامپ روشن نکردی؟؟؟

مگه داره بارون میاد!!!اخه همه جا بو خـــاک میده......

من که دیروز حموم بودم, چرا منو شستن!!!

عشـــقم چرا گریه میکنـــــی؟؟؟آروم باش

مگه زنده بودم ارزشمو فهمیدی؟!؟!؟!؟!؟!....
* آپم*
پاسخ:آخ عجب متني بود.... ايشالا همه مون تا زنده ايم قدر همو رو بدونيم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : شنبه 4 مرداد 1393 | 2:25 | نویسنده : ❦мeнrαɴ❦ |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.